جمعه، آبان ۱۵، ۱۳۸۸

Fall/پاييز

بوم نقاشي خدا وقتي كه پاييز مي شه رنگينتر مي شه! خيلي قشنگه!
اما چرا پاييز بايد اينقدر خوشگلتر باشه؟ خوشگلي چيه؟ چرا؟
God's painting is more colorful since it's autumn!
Why fall is such beautiful? what is the meaning of beauty?
Why?


روبات


روباتها يكي از سوژه هاي اصلي داستانهاي علمي تخيلي هستن. از روباتهاي خوب گرفته تا روباتهاي بد و شورشي. بعضاً روباتهايي هستن كه تو اين طور داستانها قاطي مي كنن يا مي خوان بر انسان مسلط بشن و ماجراهايي پيش ميارن كه اساس داستان رو تشكيل مي ده. به نظر من چيزي كه باعث شده چنين داستانهايي جذاب باشن و به نظر بيان كه ممكنه در آينده اتفاق بيافتن اينه كه ما آدمها براي هر چيزي شخصيت انساني تصور مي كنيم. مثالاً حتي تصور مي كنيم كه يه خونه يه شهر روح داره، يا براي ماشين(خودرو) چشم و دهن در نظر مي گيريم. چشماي ماشين هم همون چراغهاشن! ;) و حتي طراحان ظاهر و بدنه خودرو اينو در نظر مي گيرين در طراحي ظاهري ماشين و سعي مي كنن قيافه اي جدي تر، قوي تر و باهوشتر به ماشين بدن. چون در نگاه انساني اونو آدما با چهره مي بينن. هر چيزي همينه! حتي مانيتوري كه لبخند مي زنه! يا مثالاً افرادي كه براي كتاب ، قالي، اتاق، جنگل ، يخچال و هر چيزه ديگه اي زندگي قائلند. حالا در مورد چيزي مثل روبات، كه عموماً در نظر اولين چيزي كه متصور مي شه يه آدم آهنيه با شماي انساني و سر و دست و دو تا پا. خوب تصور مي كنيم اونم يه آدم گونست (صفات انساني براش قائل مي شيم) پس اونم احساساتي خواهد داشت مثل رهايي جويي يا تسلط طلبي منطق و از اين طور چيزها كه تو فيلما و داستانها باعث طغيان روباتها بر انسانها مي شود. اما تا حالا روباتي به صورتي كه كامل مستقل باشه، بفهمه كه وجود داره(اين يكي از پيچيده ترين مسائل در هوش مصنوعي و علم روباتيكزِ)، احساساتي داشته باشه مثل تمرد و غيره عملاً وجود نداشته. ما فكر روباتي رو نديدم تا ببينيم چيه، چيزي كه داشتيم تصوريست مبتني بر فكر خودمون از فكر و قوه درك روبات. يعني آدماه جاي اونها فكر كردن تا حالا! پس تصورات ما يعني چيزي كه تو فيلمها و داستانها هست برخواسته از فكر انسانيست نه روباتي و در نتيجه مال اونها نيست. شايد شبيه بشه در آينده اما الان اونو نيديدم، پس نمي تونيم بگيم شبيه چيه! شايد روباتهايي متفكر و مستقل آينده طرز فكر و منطقشون اونطوري كه ما هستيم نباشه و كلاً يه نمونه جديد باشه! اما هيچ برش ننوشته كه چي خواهد بود!
به نظر من روباتها دو دسته خواهند بود: روباتهاي مستقل كه براي خودشون تمدني رو تشكيل خواهند داد. و دسته دوم روباتهاي وفادار كه در خدمت انسان خواهند بود. ترس هم نداره!

* يكي از مثال پيچيده در زمينه هوش مصنوعي خود آگاهي عامل هوشمند مي باشد. عامل هوشمند مي تونه يه روبات مكانيكي و يا يه روبات نرم افزاري باشه.
** علم روبوتيكز با علم هوش مصنوعي مشتركات زيادي داره، در عين اينه هوش مصنوعي قدمت بيشتري دارد.
*** اين صفحه را براي اطلاعات بيشتر مطالعه كنيد. اما روبات نرم افزاري وجود دارد يكي از معروفترين و نزديكترين آنها به شما روباتهاي جستجوگر گوگل يا همان گوگل بُت مي باشد

پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۸

شعر

هر چیزی که اطلاع دقیقی از نباشه
همیشه یه عالمه شایعه دوروبرش می پیچه!

خودم گفتم!

شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

Happy Halloween

جشن با مزه ايه! جشن سايه هاي ترسناك و ارواح و زامبيها! اما عملا جشن شكر گزاري براي برداشت محصوله! يعني خدا ممنون كه امسال هم محصولاتمون رشد كرد دروشون كرديم و اين زمستون هم غذايي و خونه اي داريم! از چيزي نمي ترسيم نه ارواح سرگردان نه گربه هاي سياه با جادوگرها و نه مرده ها و نه زامبي ها! عملا از سرما كه قاتل بيرحميه نمي ترسيم! از گرسنگي نمي ترسيم! آردمون رو بيختيم و الكمون رو آويختيم!

Winter fation







خرافات 113

اين 113 اومين پست اين بلاگه! مي دونين ديگه 13، يه جورايي! خوب يه سوال جاش مطرح مي كنم، هر كسي خودش تو دلش جوابشو بده:
خرافات تا چه حدي تو زندگي ما جا دارن؟
مرز حقيقت، سنت، علم و خرافه هر كدوم به تفكيك چيه؟
تا حالا اصطلاح شبه علم رو شنيدين؟
آيا افسانه همون خرافه است يا فقط همپوشاني دارن؟

شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۸

موفقيت


گاهي كه به افرادي كه اطرافم هستن نگاه مي كنم مي بينم اونهايي كه مشاغل خوب و پر درامد دارن يكي از دليلهاشون اينه كه مي تونن ساعتهاي زيادي رو كار كنن. مثلاً تا دير وقت بمونن سر كار. فردا صبح هم سر حال و قبراق با لباسهاي تميز و مرتب بيان دوباره سر كار. اين يعني كسي كارهاشون رو انجام داده. غذاشون خونه آماده بوده، لباسهاشون تميز و اتو شده و مرتب تو كمدشون بوده، نظافت منزل رو براشون انجام داده بودن. براي غذا هم كه كلي خريد بايد كرد، سنگين و كشون كشون بياريشون خونه (كه كلي آدم رو خسته مي كنه) مرتبشون كني خريدها رو، سبزيجات شسته بشن و برن تو يخچال، گوشتها حالا پاك بشن يا اگه از اين بسته بنديهاست برن تو فريزر نمي دونم ديگه مثالاً تخم مرغها برن تو جاشون تو يخچال، شوينده ها برن تو قفسشون و ديگه ؟؟
اوه لباسها برن تو ماشين برون رو بند بعد مرتب بشن و حالا اونهايي كه اتو مي خوان اتو بشن و برن تو كمد و كفشها تميز بشنو هزار تا كار خرد و ريز ديگه! حالا گردگيري و جارو كردن و تميز كردن كف اتاق خودش ماجراييست. كه خيلي آدم رو خسته مي كنه! حالا شستن دستشويي و حموم و اينا تازه اگه بقيه افراد خونه كمكي نكنن و حتي سعي نكنن كه كمي كمتر بريز و بپاش كنن بماند.
فكرش رو بكن كه با ماشين بري، هيچي ديگه پيدا كردن جاي پارك كه هيچي دو سه دور بايد بپيچي كه جا پارك پيدا كني، بعد ناز و اداي فروشنده هاي سبيل كلفت رو تحمل كني كه بخاطر يه هويج گنديده كه از كسيه هويجهايي كه اون كشيده، انداختي بيرون! باهات دعوا مي كنه و نمي دونم ناز و اداي قصابها از همه بيشتره! حالا بگرد دوباره جا پارك پيدا كن از خودپرداز پول بگير و ديگه هيچي ماشالا راننده هاي ديگه هم كه چطور برخورد مي كنن موقع از پارك دراومدن راه نمي دن كه !
كل اين داستانها خيلي آدم رو خسته مي كنن، فيزيكي منظورمه كه آدم يه لحظه درازبكشه خوابش مي بره! گفتم كه تازه اين خريها بايد مرتب بشن و باقي ماجرا!
غذا هم درست كني غذاي فردا رو هم بزاري تو ظرف كه ببري! حالا بخواي هفته اي يكي دو بار هم بري حموم، با اين خستگي! نمي دونم مي شه ساعت 11 شب جمعه، حول حولكي گربه شور مي كني و خودت رو از ترس سرما خوردگي خوب خشك مي كني! بايد سعي كني سر و صدا نكني بخصوص با سشوار چون بقيه خوابن يا دارن تلويزيون تماشا مي كنن!
خداييش كسي كه تا ده يازده مي مونه سر كار و فردا هم دوباره با سر و وضع مرتب مياد سر كار آخر هفته هم با دوستاش ميره بيرون خودش همه كارهاشو مي كنه؟؟ معلومه كه اون يه تيم ساپورت داره! كه كارهاش رو مي كنن، اون فقط لطف مي كنه ميره سر كار! و رو خودش وقت ميزاره خوب موفقتر هم خواهد بود. وقت هم داره كه كلي چيز ياد بگيره، كلاسهاي مختلف بره و چيزهاي بيشتر ياد بگيره و در نتيجه كارهاي بهتري داشته باشه و درآمد بيشتري، امنيت شغلي بيشتري!
لطف مي كنه! جداً لطف مي كنه هنر مي كنه! حالا بياد و به بقيه فخر بفروشه! كه من چنينم و چنانم! خنده داره!
مي دونين اين نوشته شايد بوي حسادت بده، اما منظورم اين نبود من فقط مي گم فخر فروشي ديگه چرا؟؟

ناهنجار


آينه شكنها چه كساني هستن؟
شنيدين مي گن خود شكن آينه شكستن خطاست؟
اما كلاً اين آينه كه مي گن فقط همين آينه هايي كه مي زنن به ديوار و نقره اي هستن؟
بعض از آدمها انگار تو زندگيشون اين شانس رو نداشتن كه خودشونو تو آينه ببينن! جدي مي گم! منظورم از آينه از اين آينه هاي نيست بلكه موقعيتها و آدمهايي هستن كه بايد مثل آينه عمل كنن. تو موقعيتي نبودن كه خود واقعيشون رو ببينن ! تو موقعيت خاصي ، در مقابل شخص خاصي نبودن كه ببينن خودشون چه شكلين؟ چين؟ چه ضعف و قدرتهايي دارن؟
هر دوش هستا اونهايي كه خود بزرگبينن، ضعفهاشون رو نديدن و اونهايي كه خودكمبين قوتهاشون رو. اينم يه شانسه كه بايد داشت. اما خوب آزمودن موقعيتهاي جديد به آدم شانس بيشتري رو مي ده!
كلا آدمهاي آينه نديده ناهنجار تر هم هستن و از آينه گريزون!
شايد!

شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۸

كمك


من به انرژي مثبت احتياج دارم، همه دورو برم تلاش مي كنن تا موفق تر بشن اما من همينطور موندم سر جام. خشكم زده همونجاي كه بودم ايستادم و ديگران از من سبقت مي گيرن. چي كار كنم ! كارهاي نيمه تمامم رو تموم كنم تا خلاص بشم اما انگار نمي شه دليلش رو نمي دونم! كمكم كنين!
مادرم مي گه تلاش كن موفق بشي و بتوني از نتيجش استفاده كني و بهره ببري مي خوام خواستش رو انجام بدم .

صميميت


دوستم كه همكارم هم هست، اتاقمون فقط 5 متر با هم فاصله داره و جداگانست. وقتي ميرم پيشش حرف بزنم ، سوالي ازش بپرسم يا خبري بهش بدم.، خيره ميمونه به مانيتور و فقط مي گه هووم، آره، نمي دونم، سرم شلوغه، نفهميدم چي ميگي و از اين چيزا. اما وقتي تو چت باهاش صحبت مي كنم قشنگ جوابم رو ميده و كلي هم حرف ميزنيم. نمي دونم ديگه اين چه رواليه كه هست. حضوري بيجواب اما اينترنتي صحبت طولاني صميمي و گرم . موندم والا!
شايد خودم هم اينطور باشم، اين پديده رو تو خيلي ها ديدم ، يه دوست ديگم هم كه تو قسمت ديگه اي كار مي كنه اون هم دقيقاً همينطوريه .
در ضمن امروز رفته بودم ساختموني كه يكي ديگه از دوستام هم اتاقش اونجاست تا منو ديد قيافش بهم ريخت ، سرش شلوغه مي دونم و موقعيتش رو خيلي خوب درك مي كنم ، خودش مي گفت كه تازه ديشب وقت هموم رفتن پيدا كرده اما مي دونم كه اين پست رو خواهد خوند، در هر حال من مي دونم ايقدري كه بي ملاحظه نيستم! بابا! نگراني نداره منم كلي كار تلنبار شده دارم و در ضمن از سر كار جيم شدم ها! اما نمي تونم بدون سر زدن به دوستان برم جاي كه اونها هستن و به روم نيارم و برگردم گفتم كه گفته باشم، اما ظاهراً هممون اينترنتي واسه هم وقت داريم اما حضوري يه ذره ابا داريم، خودم هم دليلش رو خيلي نمي دونم شايد يه روزي كشفش كنم!

سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

My Friend

I don't care how much you think you'r ugly, fat, etc. you'r my friend. I think you are beautiful.

Time and Reason


to every thing there is a reason,
and a time to every purpose under the heaven;
A time to be born and a time to die;
a time to plant, and a time to puck up
that which is planted;
A time to kill, and a time to heal;
a time to break down, and a time to built up.
The Bible, Ecclesiastes,3

Dresses



some Jewelery parts
















دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸

Truly busy!


بعضي ها آنلاين مي شن، ستتوسشون رو مي زارن بيزي ، خوب قبول يعني من الان سرم شلوغه نمي تونم حرف بزنم، يه ساعت دو ساعت حالا. اما اگه ديگه تمام روز بيزي يعني چي؟ اگه اينقده سرت شلوغه و ديگه اصولا وقت نداري چرا آنلاين شدي؟ به نظرم اين يه جور بي ادبيه!
حالا اينويزيبل بالا اومدن چي؟ به نظر من يعني من حوصله ندارم فقط اومدم سرك بكشم ببينم چه خبره، اما كلاً اينويز بودن دو تا معني داره يا تو مسنجرم كسي هست كه نمي خوام بدونه آنم، خوب اينم راه داره حذفش مي كني تا مساله حل بشه وقتي ديگه مشكلي نبود دوباره ادش مي كني! . دومين معني يعني طرف جرات بيرون اومدن و بودن تو اجتماع رو نداره، ولي چرا؟ پنهان بودن مي تونه يه راه باشه براي اينكه ببيني بقيه ميان مي رن چي كار مي كنن يه جورايي ذاغ سياه چوب مي زني يام اينكه حس مي كني نمي توني مي ترسي ميون ديگران باشي چيزي خواهند خواست سوالي خواهند پرسيد. نمي دونم.
اما اين اواخر يكي پيدا شده ستتوس ميزنه:
!Truly busy
اين ديگه نوبره، ايشون هميشه بيزي بود، حالا شده اين! يعني قبلنا الكي بيزي بود حالا واقعا بيزييه
بابا اگه وقت نداري چرا آنلاين مي شي تو؟ اِ
يه دليل ديگه واسه بيزي بودن هم كلاس گزاشتنه ها، يعني من كار دارم و سرم شلوغه و از اين چيزا!
خودم هم هم اينيوز مي شم هم بيزي اما نه ديگه "Truly Busy!" هر كدوم به كاربردش و وقتش! اما از پشت مسنجر هم مي شه آدمها رو شناخت، نمي شه؟

عروسك/Doll


با مزه ترين و بهترين عروسك، سلول مغزي!
The most amazing and cool Doll ever , Brain Cell!

یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۸

ازدواج



شايد به اندازه آدمهايي كه ازدواج كردن انگيزه براي ازدواج هست
يكي فكر مي كنه ازدواج كي كنه تا:
  • شبها تو خونه تنها نمونه
  • بچه دار بشه
  • بزرگ بشه
  • به خاطر رولبط ...
  • به يكي محبت كنه
  • كاري براي انجام دادن داشته باشه
  • غذاي خونگي بخوره
  • وضع ماليش بهتر بشه
  • هدف داشته باشه تو زندگي
  • طبقه اجتماعيش بالاتر بياد
  • كادوي عروسي بگيره
  • كسي بهش محبت كنه
  • تنوعي باشه تو زندگيش
  • لباس عروس بپوشه
  • كسي باشه كه پولها و وقتش رو براش صرف كنه
  • رسمه
  • دو تايي برن قدم بزنن
  • كسي رو داشته باشه كه براي اون كادو بخره
  • عاشق شده
  • خونواده بزرگتري داشته باشه
  • خونه مستقل داشته باشه
  • كنجكاوه
  • براي كسي طلا/گل بخره
  • با اوني كه دوسش داره زندگي كنه
  • وسائل خونه بخره
  • از دست بقيه خاطرخواهاش خلاص بشه
  • بره به يه شهر/كشور ديگه
  • از كسي مراقبت كنه
  • حلقه دستش بكنه
  • تنها نباشه
  • بتونه بره مسافرت
  • يكي باشه كه بهش بگه اينكار رو بكن اين كار رو نكن
  • طلا بخرن براش
  • كسي از اون مراقبت كنه
  • مادرش رو به آرزوي عروس/داماد شدنش برسونه
  • ديگه لازم نباشه كار كنه
  • دوستاي همسرش دوستاي خودش بشن
  • تا خواسته/وصيت كسي رو انجام داده باشه
  • صميمي ترين دوستش همسرش باشه
  • چون همه ازدواج مي كنن
هر كدوم اينها مي تونه يه دليل محترم و يا نامحترم باشه براي ازدواج كردن باشن يا نباشن به نظر من كلاً به شرايط بستگي داره هيچكس رو نمي شه براي داشتن هر كدوم از اين دلايل محكوم كرد اما
زندگي مسيريست كه يكبار طي مي شه ، گاهي مي شه برگشت و مسير رو اصلاح كرد و گاهي هم نمي شه اما حداقلش هزينه ايست كه مي پردازيم اونهم زمان و عمريست كه مي گذره و بي بازگشته
بعضي ها رو ديدم كه با عشق زيادي با هم ازدواج كردن ولي وقتي عشقشون تموم شد ديگه انگيزه اي براي هم بودن نداشت و جدا شدن، انگار عمر مفيد هر عشقي هم چهار سالِ
بعضي ها براي پول ، موقعيت ، تحصيلات ، تنها نبودن و هر كدوم از چيزاي كه گفتم ازدواج كردن اما كاملاً واضح كه تظاهر به خوشبختي مي كنن و ظاهرش هم از اون پيدا كه تا يه موقعيت پيش مياد كه تنها باشن مثلا همسرشون بره مسافرت استقبال مي كنن و كلي خوشحال مي شن ؟؟؟
بايد حواس جمع بود و سبك سنگين كرد حالا دلايل و شرايط هر چي مي خوان باشن، آدم مسئول راه رفته خودشه!

جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸

بزرگ ترين سرمايه بشر، مشکلات اوست

بزرگ ترين سرمايه بشر، مشکلات اوست.
اين جمله رو تو ايميلي كه يكي از دوستان فرستاده بود خوندم خيلي خوشم اومد. تا حدودي درسته اما ...
احتمالا در ذهن هر خواننده اي اول اين جمله يه جبهه گيري ايجاد مي كنه اين دقيقا قانون نسبيت تو دنياست.
در جواب هر سوالي مي شه گفت " بستگي داره"
دقيقا!
بستگي به نوع مشكل، ظرفيت فرد، سطح مشكل در مقابل فرد، راه هاي حل و كمكي كه فرد دريافت مي تونه بكنه يا بگيره باعث مي شه كه مشكل باعث تعالي يا سقوط فرد بشه.

یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۸

آیا چپ‌دست‌ها باهوش‌ترند؟


روانشناسان در مورد مفاهیم مبهمی مانند خلاقیت و هوش اختلاف نظر دارند و هر نظری در مورد همبستگی میان این صفات و چپ‌دستی به درک بهتر خود این مفاهیم وابسته خواهد بود. بنابراین در مورد هر اظهار نظری در مورد باهوش‌بودن چپ‌دست‌ها كه 10 درصد جمعیت جهان را تشكيل مي دهند با ترديد مواجه مي‌شود. اما چند تحقیق جدی رابطه‌هاي جالبی را میان دست غالب و مهارت‌های شناختی نشان داده‌است. به نظر می‌رسد که راست‌دست‌ها ممکن است در تحصیلات دانشگاهی اندکی موفق‌تر از چپ‌دست‌ها باشند.همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهند که چپ‌دست‌ها به میزان بیشتری دچار ناتوانی‌های خواندن یا دیس‌لکسیا هستند. در مقابل چپ‌دست‌ها در وظایفی که نیازمند تجسم ذهنی اشیاست مسلط‌ترند و شاید به همین دلیل باشد که شطرنج‌بازان چپ‌دست نسبت بالاتری دارند.

چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸

دور انداختن

گاهي دور انداختن چيزهاي زايد خيلي مفيده، جا براي چيزهاي جديد و يا بدربخور باز مي شه! گاهي آدم حس دِين مي كنه اما اين هم نبايد مانع بشه. دور انداختن چيزهاي كهنه و بد بخصوص خاطرات بد از همه چيز مهمتره! وقتي وابستگيت رو مي بُري تازه انگار چشمات باز مي شه و دوباره شروع به ديدن مي كني، هر چقدر هم كه فكر كني به اون فرد وابسته اي يا بهش احتياج داري يا ازش چيز ياد گرفتي اما وقتي بياد آوري خلطرات مربوط به اون آدم رو غمگين مي كنه ، بايد فراموش كرد، بايد خاطرات رو بدور انداخت تا جا براي خاطرات جديد و تازه باز بشه! خيلي هم سخت نيست!

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

ماشين جلويي

تا حالا دقت كردين كه تو مسير حالا خيابون يا اتوبان شما نمي تونين تندتر از ماشين جلويي حركت كنيد؟
هر چقدر هم كه ماشين جلويي كند بره باز شما نمي تونين تند تر از اون برين مگه به شما راه بده كه ازش سبقت بگيرين.
خيلي از چيزا تو زندگي عين ماشين جلويين، مهم نيست كه شما چه ظرفيتي دارين، فرمون هيدروليك، ترمز اِي بي اِس، بدنه سبك، اِيربگ، دست فرمون عالي، شيشه تميز، قدرت بينايي خوب، لاستيكهاي نو و خوب،اعصاب راحت، جلوبندي عالي، چرخهاي بالانس، صندلي خوب و راحت،تمركز، كابين راحت با تهويه مطبوع، موتور شسته شده و تميز(كه صداش عاليه)، رنگ متاليك بدنه خلاصش يه بي اِم دبليو 2009 هم كه باشي اما تو مسير يه بانده زندگي وقتي ماشين جلويي با يه سرعتي ميره تو ازش نمي توني جلو بزني مي خواد اون يه ژيان باشه يا يه ماشين حسابي ديگه فرقي نمي كنه مهم اينه كه تو ازش جلو نمي توني بزني!
خيلي چيزا عين اون ژيانه كه گفتم عمل مي كنن، مثل .... خودتون جاهاي خالي رو پر كنين
تنها مي توني ماشين خودت رو بهتر كني، يعني خودت رو اما تا وقتي كه ژيان روبروته تا ابد هر چي مي خواي باش تو ازش جلو نخواهي زد. يعني از مشكلات خلاص نخواهي شد و گير افتادي حسابي!

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

جاده زندگي



ستاره


شنيدين مي گن يه ستاره هم تو هفت آسمون نداره. اين يعني كه طرف خيلي شانس همراهش نبوده و از مال دنيا چيزي نداره و پشت و پناهي هم نداره. من براي اينكه ستارم رو پيدا كنم مجبور شدم كلي مطالعات نجومي انجام بدم و كلي چيز ياد بگيرم و هنوزم در جستجوي ستارم هستم تو كل هفت آسمون. كلا~ سعي مي كنم + فكر كنم من مي تونم اونو تو اين چند هزار مليارد (شايدم بيشتر) ستاره پيداش كنم.
;)

2

هميشه در كنار هم تا ابد!
forever together





حباب


احساس آدمها دقيقاً عين يه حباب آب ظريف و حساسِ اما مثل حباب هم زودگزر و فاني!
در عين حال خيلي قشنگ!

Emotions and feelings are just like boble beatiful and fine at same time but short living !
even they are nice

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸

حلال مشكلات - البته نه به تنهايي بلكه همراه با درايت


يک پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديکي يک دبيرستان خريد. يکي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي رفت تا اين که مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي کلاسها سه تا پسربچه در خيابان راه افتادند و در حالي که بلند بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي که در خيابان افتاده بود را شوت مي کردند و سروصداى عجيبي راه انداختند. اين کار هر روز تکرار مي شد و آسايش پيرمرد کاملاً مختل شده بود. اين بود که تصميم گرفت کاري بکند.
روز بعد که مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين که مي بينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. منهم که به سن شما بودم همين کار را مي کردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بکنيد. من روزي 1000 تومن به هر کدام از شما مي دهم که بيائيد اينجا و همين کارها را بکنيد.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نمي تونم روزي 100 تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالي نداره؟
بچه ها گفتند: «100 تومن؟ اگه فکر مي کني ما به خاطر روزي فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت کنيم، کورخوندي. ما نيستيم.» و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد