جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۸

بعد از دفاع


كلي برنامه داشتم براي بعد از دفاع اما الان حس هيچكدومشون رو ندارم
گفتم تا دفاع كنم اينكار رو مي كنم اون كار رو مي كنم ، ميرم فلان جا سفر چه مي دونم اينطور و اونطور اما الان اصلا حسش رو ندارم
دلم مي خواد همينجوري از پشت پنجره آفتاب و آسمون رو تماشا كنم
حتي حس مرتب كردن ميزم رو ندارم، حس مرتب كردن كارهام تو محل كارم رو هم ندارم
الان بيشتر از هر وقت ديگه اي حس مي كنم عمرم رو با درس خوند تلف كردم
بيخود و بيجهت وقت و پول و سلامتيم رو گذاشتم براي كار عبث و بيهودهاي مثل درس خوندن
تنها تر از قبل
خسته تر از قبل
سر خورده تر از قبل
وامونده تر از قبل
بي پول تر از قبل
بيسواد تر از قيل
بي اعتماد بنفس تر از قبل
داغونتر از قبل
پيرتر از قبل
اگر اين همه وقت رو صرف كار كردن كرده بودم لااقل تو يه كاري مهارت كسب كرده بودم و اينهمه هم منت تو محل كارم بارم نمي كردن
در هر حال از اول هم گفته بودم كه درس خوندن كار بيخوديه خيليها اينو از من شنيده بودن
اما بازم تكرار ميكنم كه اينطوريه
هيچ ارزشي نداره
پيشرفتي رو حاصل نمي كنه حتي اگه بهترين و خفن ترين كاراي دنيا رو تو حوزه تحقيقيت انجام داده باشي ارزشي نداره

۴ نظر:

  1. منم تازه دفاع کردم، هیچی اونطوری که انتظارشو می کشیدم نیست. اسمشو نمی ذارم سرخوردگی! یه حسی دارم که بعد این فقط اونطوری که فکر می کنم زندگی می کنم! یعنی چه طوری؟ باید فکر کنم! نمی شه اینقد زود تصمیم گرفت. ولی دیگه اشتباه نمی کنم. اونطور که دیگران، جامعه، و بخش ترسوی وجودم از من انتظار دارند زندگی نمی کنم. کمی خسته ام. کمی نگران، ولی می شه همه چیزرو درست کرد. مطمئنم :)

    پاسخحذف
  2. مثبت انديش عزيز، من سر حرفم هستم
    اما خوب وضع فعلي روحي من ناشي از خستگي زياد و تحمل استرس زيادِ بتدريج تغيير خواهد كرد

    پاسخحذف
  3. ژنیا همیشه آدم به هر چه که می رسه چون باز هم چیز های زیادی بریا رسیدن هست فکر می کنه که تا حالا کاری نکرده اینو هممون موقع قبئل شدن تو دانشگاه داشتیم . این یک طرز فکره میشه جور دیگری فکر کرد تا چیزهای جالب تری را ÷یدا کرد

    پاسخحذف
  4. مرسی
    من کم کم روحیم داره بهتر می شه
    نگران نباشین
    :x

    پاسخحذف