چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸

کوزه شکسته

یک پیرزن چینی دو کوزه بزرگ داشت که انها را آویزان بر دو انتهای یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد. یکی از کوزه ها شکسته بود . در صورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن کامل به مقصد می رسید. در طی مسیر طولانی خانه تا چشمه نیمی از آب کوزه شکسته بر زمین می ریخت. به مدت دو سال هر روز این اتفاق تکرار می شد و زن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد. در تمام این مدت , کوزه سالم خیلی بر سالم بودنش می بالید. ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین و پریشان بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را به انجام برساند.

پس از دو سال سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و از طریق چشمه با پیرزن سخن گفت " من از خودم شرمنده ام, چون آب از پهلوهای من بر زمین می ریزد و مسیر تو را خیس می کند" پیرزن با لبخندی گفت: هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای کنار جاده در سمت تو روئیده اند و نه در سمت دیگر؟ من متوجه شکستگی تو بودم و به همین دلیل, مقداری تخم گل را در یک طرف جاده کاشتم و هر روز هنگام بازگشت تو آنها را آبیاری می کنی. طی این دو سال من این گلها را می چیدم و با آنها میز غذا را تزئین می کردم " اگر تو اینگونه نبودی , ایم زیبایی ها طراوت بخش خانه نبود" هر یک از ما شکستگی خاط خود را داریم. ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر می کند. باید در هر کسی خوبیهایش را جستجو کنی و بیاموزی
تقدیم به همه دوستان همچون "کوزه شکسته" ام
بوئیدن گلهای کنار جاده را فراموش نکنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر