پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸

شعر


دی شيخ با چراغ همي گشت و گفت
کز ديو ودد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند يافت می نشود جسته ايم ما
گفت آنکه يافت می نشود آنم آرزوست
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر